این سربازان پس از هفت روز راهپیمایی در بیابان به منطقه‌ای می‌رسند که هم‌اکنون با نام «الخرقه» شناخته می‌شود، پس از آن بود که سربازان ایرانی ناپدید شدند و هیچ کس اثری از آنها نیافت... «کامبیز»، فرزند کوروش پنجاه هزار سرباز را از منطقه «تبس» به «سیوا» فرستاد تا با طرفداران ـ بت پرست ـ معبد آمون در مصر که یکی از ساتراپ‌ها یا استان‌های ایران به شمار می‌رفت و سر به شورش برداشته بودند، مقابله کند.


 

عینک آفتابی - عینک آفتابی

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, | 20:17 | نویسنده : مصطفی و محمد |


 



 

 

 

ـ آیا میدانید : ۲۹ اکتبر روز جهانی کوروش کبیر است و این روز فقط در تقویم ایران نیست؟

ـ آیا میدانید : چند سال دیگر ، با نابودی کامل تخت جمشید باید سپاسگذار کشورهایی چون فرانسه باشیم که چندی از تخت جمشید را در موزه های خود حفظ کردند.

 ـ آیا میدانید: اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت ۴۰سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد.


ـ آیا میدانید : داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار ۵۲۰ قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت ۲ نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد

ـ آیا میدانید : داریوش کبیر طرح تعلیمات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت .

ـ آیا میدانید : داریوش در پایئز و زمستان ۵۱۸ – ۵۱۹ قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغذ آورد .

ـ آیا میدانید : کوروش کبیر بعد از تصرف بابل ۲۵ هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد.

ـ آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت .

ـ آیا میدانید : اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس ۳ سال طول کشید و کل ساخت کاخ ۸۰ سال به طول انجامید.

ـ آیا میدانید : داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده ۲۵ هزار کارگر به صورت ۱۰ ساعت در تابستان و ۸ ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر ۵ روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه ۲۵۰ گرم گوشت همراه با روغن – کره – عسل و پنیر میداده است و هر ۱۰ روز یکبار استراحت داشتند .

ـ آیا میدانید : داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است .

ـ آیا میدانید : تقویم کنونی ( ماه ۳۰ روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی “دنی تون” بسیج کرده بود . بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای ۵ عید مذهبی و ۳۱ روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است .

ـ آیا میدانید : داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند .

ـ آیا میدانید : داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه – وزارت آب – سازمان املاک -سازمان اطلاعات – سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد.

ـ آیا میدانید : اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد.

ـ آیا میدانید : داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از امپراطوری ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد.

ـ آیا میدانید : فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش کبیر دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد.

آیا میدانید : کورش کبیر در شوروی سابق شهری ساخت به نام کورپولیس که خجند امروزی نام دارد


آیا میدانید : کورش پس از فتح بابل به معبد مردوک رفت و برای ابراز محبت به بابلی ها به خدای آنان احترام گذاشت و در همان معبد که بیش از 1000 متر بلندی داشت برای اثبات حسن نیت خود به آنان تاج گذاری کرد


آیا میدانید : اولین هنرستان فنی و حرفه ای در ایران توسط کورش کبیر در شوش جهت تعلیم فن و هنر ساخته ش
د

 
آیا میدانید : دیوار چین با بهره گیری از دیواری که کورش در شمال ایران در سال 544 قبل از میلاد برای جلوگیری از تهاجم اقوام شمالی ساخت ، ساخته شد


آیا میدانید : کمبوجبه فرزند کورش بدلیل کشته شدن 12 ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با 250 هزار سرباز ایرانی در روز 42 از آغاز بهار 525 قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد. او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود.

آیا میدانید : داریوش کبیر طرح تعلمیات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت . ( داریوش به حق متعلق به زمان خود نبود و 2000 سال جلو تر از خود می اندیشید)


آیا میدانید : اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس 3 سال طول کشید و کل ساخت کاخ 80 سال به طول انجامید



آیا میدانید : داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است

آیا میدانید : داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه - وزارت آب - سازمان املاک -سازمان اطلاعات - سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد


آیا میدانید : اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد


 

عینک آفتابی - عینک آفتابی

تاريخ : دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, | 19:12 | نویسنده : مصطفی و محمد |

اگر چه دنیای ایران باستان از آغاز دوره مادها تا پایان سلسله ساسانی چهارده قرن رویدادهای پر فراز و نشیب و تجاوزات بسیاری را دیده است ولی به یاری خداوند همچنان بالان و نازان در سر جای خود ایستاده است و کارنامه اش مملو از خاطرات بیگانه ستیز , انسان دوستی , کردار و منش نیک , پهلوانی , جوانمردی و مروت است . ایران باستان به جهان درس تسامح , عدالت , قانون و انضباط آموخت . به دنیایی که آشور و بابل و مصر و یهود آن را از تعصب خشک و خشونت آکنده بودند نشان داد که با اعمال تسماح بهتر می توان امپراتوریهای بزرگ را از اقوام گوناگون با باورهای مختلف با اعمال تسامح و برابری گرد یکدیگر آورد و با این کار صلح و قدرت و تمدن را بر جهان اعمال نمود . به اهل عصر نشان داد که انسان آنجا که نیکی میکند با آنچه انجام میدهد به آنچه مبدا نیکی است کمک میکند و آنجا که به بدی میگراید دنیایی را که تعلق به شر دارد افزایش میدهد . به عالمی که گه گاه مفتون زهد و ریاضت بود آموخت که . . . .(ادامه مطلب)

عینک آفتابی - عینک آفتابی

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, | 23:54 | نویسنده : مصطفی و محمد |

 

عینک آفتابی - عینک آفتابی

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, | 23:46 | نویسنده : مصطفی و محمد |

 

برگرفته از کتاب «ایران چیست؟» از همین نگارنده (چاپ نخست ۱۳۹۰)و0(چاپ سوم)، در اینجا زیرنویس‌ها و فهرست منابع و مآخذ نیامده‌اند.

عینک آفتابی - عینک آفتابی

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, | 22:40 | نویسنده : مصطفی و محمد |

آريايي ها اقوامی چادرنشين و كوچ نشين بودند كه دام داري می کردند و همراه با دام هايشان در كنار رودخانه ها و چراگاه ها زندگي مي كردند . البته سرزمینی که اقوام اصلی آریایی ها در آن می زیستند به درستی معلوم نیست ولی برخی آن را شمال کوه های هندوکش و یا اندکی فراتر از آن در روسیه ، حوالی دریاچه آرال و در اطراف رودخانه های جیحون و سیحون تا امتداد شمال خاور افغانستان امروزی و شمال فلات ایران می دانند .

عینک آفتابی - عینک آفتابی

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, | 20:44 | نویسنده : مصطفی و محمد |

شاید کمتر کسی در ایران یعقوب لیث را بشناسد شخصیتی که دوباره زبان پارسی را به این ملت بازگرداند و نگذاشت تا زبان پارسی هم مانند سنن باستانی و همچنین افتخار آفرینان  ایران که امروزه فقط و فقط نام انها را می دانیم رخت بر بسته و بفراموشی سپرده شود

عینک آفتابی - عینک آفتابی

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, | 20:26 | نویسنده : مصطفی و محمد |
تاريخ : یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, | 17:56 | نویسنده : مصطفی و محمد |

                     

 

   ● از تولد تا آغاز جوانی

   ● نبرد سارد

   ● نبرد بابل

   ● شفقت کوروش بر گرفته از کتاب یهودیان باستان اثر ژوزف فوکه

  ●........

  ●........
    به ادامه مطلب رجوع کنید......

عینک آفتابی - عینک آفتابی

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:, | 16:44 | نویسنده : مصطفی و محمد |

دیاکو : دیاکو بنیانگذار ایران و نخستین پادشاه سرزمین ماست دولت ماد یکی از سه تیره آریایی ( ماد، پارس و پارت ) فلات ایران است در سال ۱۳۳۲ پیش از تاریخ خورشیدی بود . مردم ایران او را به پادشاهی برگزیدند. شاهنشاه دیاکو همدان ( هگمتانه‌ ) را به پایتختی خود برگزید و در آن بر روی تپه‌ای، هفت دژ تو در تو ساخت و هر یک را به رنگ ویژه‌ای در آورد.دیاکو ۵۳ سال بر ایران فرمانروایی کرد او توانست اتحادی تاریخی بین تیره های مختلف نژاد آریایی ایجاد نماید .
دیاکو ابتدا توانست 7 طایفه قوم ماد...

سورنا : سورنا یکی از سرداران بزرگ و نامدار تاریخ است که سپاه ایران را در نخستین جنگ با رومیان فرماندهی کرد و رومیها را که تا آن زمان قسمتی از ارمنستان و آذربادگان را تصرف نموده بودند، را با شکستی سخت و تاریخی روبرو ساخت. «ژول سزار» Julius Caesar و «پومپه» Pompee و «کراسوس» Crassus سه تن از سرداران بزرگ روم بودند که کشورهای پهناوری را که به تصرف این دولت درآمده بود، اداره می‌کردند. «کراسوس» فرمانروای شام (سوریه) بود و برای گسترش دولت روم در آسیا، سودای چیرگی بر ایران و سپس هند را در سر می‌پروراند و سرانجام با حمله به ایران این نقشه خویش را عملی ساخت. «کراسوس» با سپاهی مرکب از 42 هزار نفر از لژیونهای ورزیده ...

عینک آفتابی - عینک آفتابی

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 26 شهريور 1390برچسب:بزرگان ایران,رشتخوار,تاریخ ایران, | 21:27 | نویسنده : مصطفی و محمد |

زن در پيشينه پارسيان
بررسی جایگاه زن در ایران باستان و در دوره های هخامنشی و آیین زرتشت که به نوعی دوره آغاز شکل گیری سرزمین آریایی هاست ، نشاندهنده سطح والای فکری مردمان آن روزگار است که در بسیاری موارد ، افسوس را با خود به ارمغان می آورد ، چرا که اگر تحولات ناشی از حکومتهای گوناگون آن زمان تغییری در شرایط زیستی آدمیان ایجاد نمی کرد ، ایران و ایرانی ، هم اکنون بعنوان بزرگترین مدعی حقوق انسانی در دنیا شناخته می شد و این عنوان را زینت نام خود می کرد .............................

بقیه در ادامه مطلب...............


عینک آفتابی - عینک آفتابی

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 26 شهريور 1390برچسب:رشتخوار,ایران,زن در ایران باستان, | 13:55 | نویسنده : مصطفی و محمد |

√ دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.

√ خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن .

√ کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .

√ دشوارترین قدم، همان قدم اول است .

√ کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم .

√ افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.

√ اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید .

√ پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر.

√ انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .

√ آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .

√ تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .

√ عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .

√ آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .

√ وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید .

√ اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.

√ وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما.

√ سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد .

√ همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد.

√ من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است.

عینک آفتابی - عینک آفتابی

تاريخ : شنبه 26 شهريور 1390برچسب:رشتخوار,ایران,کوروش کبیر,گزیده سخنان کوروش, | 12:32 | نویسنده : مصطفی و محمد |

 



ا
فلاطون – قوانین ( ۴۷۷ تا ۳۴۷ پیش از میلاد ) :
پارسیان در زمان شاهنشاهی کورش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند . از اینرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملتهای جهان شدند . در زمان او ( کورش بزرگ ) فرمانروایان به زیر دستان خود آزادی میدادند وآنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی میکردند .


مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند ازاین رو در موقع خطر به یاری آنان میشتافتند و در جنگها شرکت میکردند . از این رو شاهنشاه در راس سپاه آنان راهمراهی میکرد و به آنان اندرز میداد . آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق مختلف اجتماعی به زیبایی انجام میگرفت



هرودوت – تاریخ هرودو ت( ۴۸۴ تا ۴۲۵ پیش از میلاد ) :
هیچ پارسی یافت نمی شد که بتواند خود را با کورش مقایسه کند . از اینرو من کتابم را درباره ایران و یونان نوشتم تاکردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم هیچگاه به فراموشی سپرده نشود .
کورش سرداری بزرگ بود . در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از ملتهای دیگر فرمانروایی می نمودند بعلاوه او به همه مللی که زیر فرمانروایی او بودند آزادی می بخشید و همه او را ستایش مینمودند . سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و به خاطر او از هر خطری استقبال میکردند .



 

عینک آفتابی - عینک آفتابی

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 26 شهريور 1390برچسب:فردوسی,کوروش, تاریخچه پرچم ایران ,کتیبه کورش,کتیبه خشایار شاه,عکس های زیبا از تخت جمشید,رشتخوار, | 8:57 | نویسنده : مصطفی و محمد |

با روی کار آمدن کوروش بزرگ، برای نخستین‌بار بشر موفق می‌شود که از مرحله‌ی «شهر ـ تمدنی» و «قوم ـ تمدنی» پا به مرحله‌ی «کشور ـ تمدنی» و «ملت ـ تمدنی» بگذارد، آن‌هم با میل و همراهی تیره‌های گوناگون، نه آن‌گونه که پیش از هخامنشیان رسم بود با رابطه‌ی غالب ـ مغلوبی و چپاول سرزمین‌ها به‌نفع پیروزمندان.

این‌گونه است که دویست سال نخست از تاریخ بشر یعنی از سده‌ی پنجم تا سده‌ی سوم پیش از میلاد مترادف با تاریخ ایران است چرا که شاهنشاهی هخامنشی ایران، ..................

بقیه در ادامه مطلب........

عینک آفتابی - عینک آفتابی

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 25 شهريور 1390برچسب:اهمیت کوروش بزرگ و هخامنشیان در تاریخ ایران و جهان,رشتخوار,تاریخ ایران, | 23:5 | نویسنده : مصطفی و محمد |

1.نوروز باستانیهفت سین..........

2.جشن زایش اشو زرتشت.........

3.سیزده بدر.........

4.سبزه گره زنی.........

5.جشن اردیبهشتگان.............

6.جشن تیرگان..............

7.جشن امردادگان...........

8.جشن شهریورگان...........

9.مهرگان:جشن جوانان و اینده سازان.........

10.جشن آبانگان......

11.جشن آذر گان......

12.جشن دیگان......

13.جشن شب یلدا.........

14.جشن سده........

15.جشن بهمنگان................

16.جشن چهار شنبه سوری آیین و ریشه ها..........

17.سپندارمذگان........

شرح مطالب در (ادامه مطلب...........)

عینک آفتابی - عینک آفتابی

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, | 21:6 | نویسنده : مصطفی و محمد |

بقیه عکسهارو در ادامه مطلب ببینید....................

عینک آفتابی - عینک آفتابی

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, | 17:59 | نویسنده : مصطفی و محمد |

                                          به نام  خدا

                         

 کتیبه ی خشاریار شا. به خط میخی (فارسی باستان )

 

                محل اکتشاف .  ازراف تخت جمشید به سال  1345 ه. ش

 

خدای بزرگ هست اهورا مزدا من چنانم راستی را دوست دارم و از دروغ بیزارم .من نمی

 

خواهم که قوی بر ضعیف ستم کند ونه مرا گام است که به قوی از سوی ضعیف ظلم کرده

 

شود. آنچه که راست است . آن را می پسندم . خواست خدا در زمین آشوب نیت بلکه صلح

 

نعمت وحکومت حکومت خوب است .من دوست دروغگو نیستم . تند خو نیستم . هر آنچه مرا

 

به خشم آورد با نیروی خرد برآن چیره ام و سخت بر امیال خود مسلط هستم هر که همکاری

 

و همیاری پیشه کند در خور کوشش اورا پاداش می هم و آن که آسیب رساند اورا تناسب با

 

گزندشمجازاتش می کنم. نه مرا کام که مردی آسیب برساند ونه مرا کامی است که اگرآسیب

 

رساند مجازات نشود . آنچه کسی بر ضد کس دیگری بگوید مرا باورنیاید مگر به قانون نیک .

 

گواه درست آوردو داوری ببیند . اگرمردی فراخورتوانایی طبیعی خوس کاری انجام دهد و

 

بجای آوردشادمان وخردمند می شوم و خشنودیم را کرانه نیست.چنین است هوش اراده من.

 

مپندارکه زمزمه های پنهانی در گوشی بهترین سخن است.بیشتر به آنی گوش فرادار که پس

 

پرده مشنوی. تو بهترین کار رااز توانمندان مدان و بیشتر به چیزی بنگر که از ناتوان سرباز

 

زند.چون آنچه از سوی من انجام شد ببینی یا بشنوی چه در زادگاهم وچه درآوردگاه رزم .

 

بدان که این توانایی من است. علاوه برقدرت اندیشه وهشم .این است کاردانی من.تاجایی که

 

تن من توان دارد در جنگ جویی هماوری خوبم .چون در آوردگاه باشم کسی راکه از دور می

 

بینم به نیروی ادراک وخرد می دانم که بدخواه است یا دژاندیش نیست. به نیروی ادراک

 

واراده خویش هموا ره نخستین کسی  هستم که تصمیم می گیرد کار شایسته را . چون نافرمانی

 

را بینم و چون دوست داری را مردی هستم آزموده . هم بادستها وهم با پاها .به هنگام سوارکار

 

ی .سواری خوبم .به عنوان کماندار تیر اندازی چیره دستم چه بر اسب باشم جه با پای پیاده .

در نیزه وری .نیزوری نیکم.خواه از روی اسب.خواه ازروی خاک.اینهاهنرهایی است که اهو

 

رامزدا مرا بخشیده است وتوانایی بکاربردن آنراداشتم .آنچه بردستم رفته است به یاری یزدان

 

همه راباهنرهای خویشکه ارزانی اهورامزدابوده است به انجام رسانده ام.

 

 

                                                                   

 

                                                        

                                                       (اهورامزدا مرا وکارهای مرا بپا یاد)

 

 

عینک آفتابی - عینک آفتابی

تاريخ : جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, | 13:4 | نویسنده : مصطفی و محمد |

دین زرتشتی یا مزدیسنا نامِ دینِ پیامبرِ ایرانی، اشوزرتشت اسپنتمان است. مزدَیَسنا صفت است و بمعنای پرستندهٔ اهورامزدا است. مزدا هم همان خدای یگانه‌است. مزدَیَسنا ضدِ دیویَسنا است. دیویَسنا هم بمعنی پرستندهٔ دیو یا دَئِوَ می‌باشد و ضدِ آن واژهٔ وی-دَئِوَ یا ضدِ دیو است. مزدَیَسنا پیرامونِ ۱۲۰۰ (پیش از میلاد) تا ۱۰۰۰ (پیش از میلاد) از سوی پیامبر ایرانی، زرتشت اسپنتمان، پایه‌گذاری شد.[۱]

زرتشت به ویرایش و بازبینی کیش آئین کهن آریاییان پرداخت و بتدریج برای خود پیروانی یافت که پس از وی به مزدیسنان یا زرتشتیان شُهره شدند. در ادبیاتِ مزدیسنا نیز مزدیسن با گویشِ پهلوی، معادلِ دین آورده به زرتشت، راستی پرست و با صفتِ زرتشتی آمده‌است.[۲]. همچنین به زرتشتیان بهدین نیز می‌گویند.

عناصرِ مزدَیَسنا یکتاپرستانه‌اند و از یکتاپرستی سرچشمه می‌گیرند. البته در برخی منابع از ایشان به نامِ دوگانه‌پرست هم یاد شده که بیشتر در اثر اشتباهی است که در شناختِ درستِ مزدیسنا و بر اساسِ برداشت‌هایی از دو کتابِ دینکرد و بندهشن انجام شده[۳] و مزدیسنان با زروانیان یکی پنداشته شده‌اند زیرا اعتقاد به دوگانگیِ آفرینشی در میان زروانیان نیرومند است[۴] نه مزدیسنان. کتاب مقدس زرتشتیان اوستا است. از بخش‌های گوناگون اوستا بخشی به نام گاهان (سرودها) سخنانِ شخص زرتشت بوده‌است.

خدای نیک‌سرشت در کیش زرتشتی، اهورامزدا نام دارد که به معنی سرور دانا است و پرستیده می‌شود. برای اهورا مزدا در هرمزد یشت، در حدود شصت صفتِ نیک آورده شده و تقریباً همهٔ چیزهای خوب به وی منتسب شده‌است. بر اساسِ گاتها، اهورامزدا هم آفریننده روشنایی و هم تاریکی است[۵]. بر اساسِ کتابِ بندهشن که پس از ساسانیان نوشته شده، نیروی مخالفِ اهورامزدا و زایندهٔ بدی‌ها را اهریمن (انگره مینیو) معرفی می‌کند[۶] که نص صریح گاتها است[۷]. در کیش زرتشتی، اهریمن هیچگاه توانِ ذاتی برای مقابله با قدرتِ اهورا مزدا را ندارد و رقیبی برای او نیست بلکه اهریمن همان اندیشهٔ بد است اما در باورِ زروانیان، اهریمن برادر و رقیبِ اهورا مزدا و پسر زروان[۸] و دارای هویتی جداگانه از اهورا مزدا است. زرتشتیان امروزی نیز خود را یکتاپرست می‌دانند و اهریمن را تنها نمادی تمثیلی از بدی‌ها می‌نامند نه یک خدا.این شائبه احتمالا بدلیل تغییر مفهوم و ماهیت انگره مینو در دین مربوط می شود که این قطب مخالف سپنته مینو با اهریمن یکی گشته است.

عینک آفتابی - عینک آفتابی

تاريخ : پنج شنبه 25 شهريور 1390برچسب:, | 10:6 | نویسنده : مصطفی و محمد |

از وحدت و اجتماع معنوی مزداپرستی شرق و غرب ایران اطلاعات دقیقی در دست نیست.[۱۰] مغان مردان دینی و روحانی هخامنشیان بودند. در مورد اینکه از چه زمانی تبلیغ دین زرتشتی در ری، پایگاه مرکزی مغان آغاز به فعالیت کرد، قرائن و شواهد روشنی موجود نیست. گمان می‌رود که دیرترین هنگام برای این رویداد هنگام بنیادگذاری دولت هخامنشیان بوده‌باشد.[۱۱] از دورهٔ پادشاهی کوروش سرزمین‌های شرق ایران، به تابعیت شاهنشاهی هخامنشی درآمد. در این دوره قبایل زرتشتی مذهب به مراسم دینی خود عمل می‌کردند لیکن شاهنشاهان هخامنشی بر دین زرتشتی نبودند و موقعی که مغان به نشر آیین زرتشتی برخاستند، آن را با آیین کهن ایرانی درآمیختند.[۱۲]

شخص زرتشت و تعلیمات مغان بر روی افکار و اندیشه‌های یونانی تأثیری پرداخت که راست و واقعی بود اما نه یونانیان و سریانیها و نه نویسندگان ارمنی، هیچ یک از زرتشت اوستائی و از آیین او که در گات‌های اوستا بازگو شده‌است، آگاهی نداشتند. به احتمال زیاد آیین زرتشتی در آغاز یک نهضت محلی در ایران خاوری بوده‌است که هنوز مرزهای آن مشخص نشده‌است. این آیین نو با مقاومت و مقابلهٔ شدید کیش‌های رایج مواجه شده و برای مدتی دراز نتوانست به برتری و چیرگی کامل برسد و چون گسترش یافت، دگرگون شد. کیش زرتشتی با آیین‌هایی که در پی برانداختن آنها برخاسته بود، در آمیخت و مزدیسنا به گونه‌ای بسیار متفاوت به ایران باختری رسید.

عینک آفتابی - عینک آفتابی

تاريخ : پنج شنبه 25 شهريور 1390برچسب:, | 2:12 | نویسنده : مصطفی و محمد |

پرچم ایران از دوره ناصرالدین شاه قاجار دارای سه رنگ شامل رنگ‌های سبز، سفید و سرخ است. نشان کنونی در پرچم ایران، نشان جمهوری اسلامی نام دارد که شرح و تفسیر رسمی آن در اصل ۱۸ قانون اساسی آمده‌است. اما به‌طور خلاصه این نشان بیان‌گر واژهٔ عربی «الله» و شعار اسلامی عربی «لا اله الا الله» است که روی رنگ سفید پرچم قرار گرفته‌است. همچنین ۲۲ «الله‌اکبر» به رنگ سفید و به نشانه پیروزی انقلاب در روز ۲۲ بهمن در حاشیه پایین رنگ سبز و حاشیه بالای رنگ سرخ نوشته شده‌است.

پرچم دوران هخامنشی به احتمال زیاد عقابی با بال‌های گشوده با قرص خورشیدی در پشت سر عقاب بوده‌است و در زمان اشکانیان پرچمی استفاده می‌شد که به خورشید مزین بوده‌است. منبع عمده ما از نشانه‌های اشراف دوره ساسانی و درفش‌های روزگار ساسانی، کتاب شاهنامه و منابع اسلامی می‌باشد. همچنین تعداد هیجده مُهر مربوط به دوره ساسانی که در اطراف دریاچه خوارزم پیدا شده‌است و سنگ‌نبشته‌های ساسانی و پاره‌ای اشارات موجود در منابع رومی آگاهی‌هایی در این زمینه به ما می‌دهند. در سده‌های آغازین پس از اسلام رنگ سیاه رنگ خلفای عباسی و پیروان و طرفداران آنها بوده و رنگهای سبز و سفید نیز رنگ مورد علاقه در پرچم‌های مخالفان عباسیان مانند علویان، فاطمیان مصر و شورشیان ایرانی بوده‌است. از حدود قرن ۹ هجری (پانزده میلادی) نشان شیر و خورشید نشان محبوبی در پرچم‌های ایران بوده‌است. این نشان در دوره‌های مختلف و نزد سلسله‌های شاهی مختلف به صورتهای متفاوتی تعبیر شده‌است. این نشان در ابتدا تنها نماد ستاره‌بینی بود نه نشانه پادشاهی، ولی بعدها تعبیری اسلامی-شیعی پیدا نمود.

تعبیرهای ملی‌گرایانه و سلطنتی از این نشان بعدها در دوران‌های قاجار و پهلوی به این نشان داده ‌شد. در زمان فتحعلی شاه قاجار شمشیری به دست شیر داده می‌شود و استفاده از این نشان تا انقلاب ۱۳۵۷ ادامه پیدا می‌کند. نشان شیر و خورشید بعد از انقلاب ۱۳۵۷ با نشان جمهوری اسلامی جایگزین می‌گردد.

 

 

پیش از اسلام

ر اوستا به درفشی به شکل گاو بالدار (درفشا) اشاره شده‌است. پرچم دوران هخامنشی به احتمال زیاد عقابی با بال‌های گشوده با قرص خورشیدی در پشت سر عقاب بوده‌است. در زمان اشکانیان پرچمی استفاده می‌شد که به خورشید مزین بوده‌است. دسته‌های هزار تایی ارتش اشکانی نیز دارای پرچمی ابریشمی مزین به اژدها بودند. در کتیبه‌های سنگی دوران ساسانی نقش چهار پرچم را می‌توان یافت. یکی در بیستون مربوط به شاپور دوم است که پرچم ترسیم شده گشوده نمی‌باشد. سه پرچم دیگر نیز در نقش رستم حک شده‌است. یکی متعلق به هرمز دوم منقش به چلیپای (صلیب) افقی که دارای سه دنباله آویزان است. در نقش مربوط به بهرام دوم بر بالای سر نیزه بهرام حلقه‌ای دیده می‌شود که دو پارچه از آن آویزان است که دارای خطوطی عرضی می‌باشند و منگوله‌هایی نیز به آنها متصل می‌باشند. در نقش شاپور دوم در نقش رستم، پرچم دارای یک چلیپا و منگوله‌هایی آویزان سه گوی راه راه مشابه گوی موجود درتاج پادشاهان ساسانی می‌باشند.[۲] بنا به گفته کاوه فرخ منبع عمده ما از نشان‌های اشراف دوره ساسانی و درفشهای دوره ساسانی هجده مهر مربوط به دوره ساسانی است که در اطراف دریاچه آرال پیدا شده‌است و همچنین کتیبه‌های ساسانی و پاره‌ای اشارات منابع رومی اطلاعاتی در این زمینه به ما می‌دهند.

 

درفش کاویان
در اسطوره‌ها


اشاره به درفش کاویانی در اساطیر ایران، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژی‌دهاک (ضحاک) برمی‌گردد. در آن هنگام، کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند، پیش‌بند چرمی خود را بر سر چوبی کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شوند. سپس کاخ فرمانروای خونخوار را در هم کوبید و فریدون را بر تخت شاهی نشانید. فریدون نیز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پیش‌بند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش آراستند و در و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهی خواند و بدین سان درفش کاویانی پدید آمد. بعدها نیز هر پادشاهی بدان گوهری به آن می‌افزود بگونه‌ای که در شب نیز درفش کاویان می‌درخشید. درفش کاویان نشان جمشید و نشان فریدون نیز نامیده می‌شد.
 

تاریخ از نظر تاریخی در متون اوستایی و هیچ یک از نوشته‌های بجا مانده از دوران هخامنشی، سلوکی و اشکانی اشاره مستقیمی به درفش کاویانی نشده‌است. پژوهشگران امروزی در مورد اینکه آیا درفش کاویانی جدا از روایتهای اسطوره‌ای یک واقعیت تاریخی بوده‌است محتاطانه برخورد می‌کنند. بیشتر دانش ما در مورد درفش کاویانی به منابع اسلامی بر می‌گردد. محمد بن جریر طبری در کتاب خود به نام تاریخ الامم و الملوک می‌نویسد: درفش کاویان از پوست پلنگ درست شده، به درازای دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بین نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است، ۶۰ سانتی متر به حساب آوریم، تقریباً پنج متر عرض و هفت متر طول می‌شود. ابوالحسن مسعودی نیز به همین موضوع اشاره می‌کند. ابن خلدون گزارش می‌کند که درفش کاویانی دارای ستاره‌ای بود و چنین اعتقادی وجود داشت که تا زمانی که کسی که این درفش را حمل می‌کند شکست ناپذیر است.  کاوه فرخ بیان می‌کند که بالاترین نشان دوره ساسانی درفش کاویانی می‌باشد و تصویری بازسازی شده‌ای از درفش کاویان بر اساس شاهنامه ارایه می‌دهد.

به هنگام حمله اعراب به ایران، در جنگ قادسیه درفش کاویان به دست آنان افتاد و چون آن را نزد عمر بن خطاب، خلیفه مسلمانان، بردند، وی از بسیاری گوهرها، درها و جواهراتی که به درفش آویخته شده بود، دچار شگفتی شد و به نوشته تاریخ بلعمی عمر خلیفه مسلمین دستور داد تا گوهرهای آنرا بردارند و آنرا بسوزانند.

 

 

پرچم ایران پس از فتح ایران توسط عرب‌ها تا زمان صفویه

پرچم امویان بر طبق گفته طبری سفید بوده‌است هرچند تاریخ بلعمی این پرچم را سبز رنگ توصیف کرده‌است. طبری نقل می‌کند که ابومسلم خراسانی دو پرچم می‌افراشت یکی سیاه رنگ و دیگری پرچمی سفید رنگ مزین به یک آیه قرآنی. نشان عباسیان نیز سیاه رنگ بود که به عبارت محمد رسول الله مزین بود. مخالفین عباسیون نیز به نشانه اعتراض از رنگهایی دیگر استفاده می‌کردند. بطور مثال فاطمیون مصر از پرچمی به رنگ سبز و علویان و بسیاری از شورشیان ایرانی از پرچمهای سفید رنگ استفاده می‌کردند.[۶] تصاویر پرچم بر روی اشیاء باستانی بدست آمده از کشورهای اسلامی (و خصوصاً بر روی مینیاتورها) یافت می‌شود. از جمله قدیمی‌ترین آنها بشقاب براق ایرانی متعلق به قرن دهم میلادی است. [۷] [۸] در زمان مامون خلیفه عباسی رنگ سبز رنگ شیعه بوده‌است.[۹] هنگامی که امام رضا به ولایت عهدی رسید بر خلاف سنت عباسیان رنگ سبز را به عنوان رنگ خود برگزید و در نتیجه به پیروی از سنت‌های ایران پیش از اسلام متهم شد. گفته می‌شود او پس از این اعتراضات رنگ سیاه عباسیان را پذیرفت.[۶]

بر طبق تصویری در کتاب تاریخ رشید الدین پرچم غزنویان معمولاً قرمز و غزنویان اغلب از طرح شطرنجی به عنوان نشان استفاده می‌کردند. هر چند بعضی نوشته‌های موجود مربوط به آن زمان چنین می‌نمایاند که آنان پرچمی مزین به همای طلایی یا شیر طلایی حمل می‌کردند. قزوینی در قرن ششم هجری چنین نقل می‌کند در آن زمان پادشاهان شیعی پرچم‌هایی به رنگهای سبز و سفید و سایر پادشاهان کماکان به رسم عباسیان پرچمی سیاه رنگ داشتند.[۶]
سكه شیر و خورشید دوران سلجوقیان روم

به نوشته بیهقی سران قبایل سلجوقی علامتها یا بیرقهای مخصوص داشته‌اند. درباره نقش این پرچمها سندی موجود نیست. پس از آن که سلسله سلجوقی در خراسان پدید آمد و خلافت عباسی عملاً تابع طغرل بیگ شد، سلجوقیان از آداب عباسی- غزنوی -سامانی تقلید کردند و مظاهر حکومتیشان رنگ اسلامی گرفت . باوجود این، برخی سنتهای قبیله‌ای را حفظ کردند، از جمله این که طغرل به عنوان مهراز نقش چماق استفاده می‌کرده‌است . لیکن از زمان الب ارسلان، مهرها شکل اسلامی یافت. [۱۰]

سلجوقیان از زمان طغرل پرچم سیاه را همراه با سایر نشانهای قدرت از خلفای عباسی گرفتند. ازرقی در قصیده‌ای در رسای طغانشاه، پرچم سپاه او را قرمز خوانده‌است. با این حال رنگ پرچم رسمی سلجوقیان معلوم نیست و به احتمال زیاد، همان رنگ رسمی عباسیان و غزنویان، یعنی سیاه بوده‌است. [۱۰] از اشعار شاعران آن دوره، چون انوری و ظهیر فاریابی، برمی آید که پرچمها نقشهایی از قبیل ماه، اژدها، شیر، پلنگ و هما داشته‌اند، اما معلوم نیست که این نقشها بر روی پرچمها ترسیم گردیده یا بر بالای چوب پرچم نصب شده بوده‌اند و احتمالاً به هر دو صورت وجود داشته‌است. «امیرِ علَم» (بیرقدار) در تشکیلات سلجوقیان مقام مهمی داشته‌است. [۱۰] پرچم خوارزمشاهیان در نگاره‌ای ایرانی که بخارا را در محاصره مغولها نشان می‌دهد، به رنگ زرد نشان داده شده‌است، ولی چون این نقاشی در عصر خوارزمشاهیان ترسیم نشده‌است، نمی‌توان آنرا (قاطعانه) مطابق با واقع دانست. اما بنابر پاره‌ای شواهد می‌توان سیاه بودن پرچم را نیز در این دوره محتمل دانست. [۱۰]

 

 

افزوده شدن نقش شیر و خورشید

جم عظیم شواهد تاریخی و متون ادبی و باستان‌شناسی که احمد کسروی، مجتبی مینوی و سعید نفیسی گردآوری و بررسی کرده‌اند، نشان می‌دهد که خورشید در صورت فلکیِ اسد در منطقةالبروج از قرن هفتم هجری نقشی نمادین و رایج شد. تحقیقات مینوی، نفیسی و کسروی نشان می‌دهد که این نشان از ستاره بینی وارد فرهنگ عام، نشان‌ها و نقوش هنری شده‌است و از آنجا به تدریج و در حدود قرن نهم هجری معادل قرن پانزده میلادی به نقوش پرچم ‏ها وارد می‌شود. بگفته شاپور شهبازی در ایرانیکا «این نماد تلفیقی از سنن کهن ایران و عرب و ترک و مغول بود.» [۶]

قدیمی‌ترین پرچم شیر و خورشید دار شناخته شده به سال ۸۲۶ هجری قمری (حدود ۱۴۲۳ میلادی) همزمان با دورهٔ تیموریان بر می‌گردد. این پرچم در مینیاتوری از شاهنامه شمس الدین کاشانی (یک منظومه از جهانگشایی مغولان) به تصویر کشیده شده‌است. این مینیاتور که حمله مغولان به حصار شهر نیشابور را نشان می‌دهد. سربازان (مغول؟) را نشان می‌دهد که پرچمی مزین به نشان شیر و خورشید در کنار پرچمی دیگر مزین به هلال ماه حمل می‌کنند. [۶]

فواد کوپریلی در نوشتاری که در مورد پرچم قبایل ترک دارد، در مورد پرچم‌های دوره ایلخانان و تیموریان می‌نویسد: «در نقاشیهای برخی از نسخه‌های فارسی راجع به تاریخ مغول، پرچمی با زمینه آبی و تصویر گرگ و سایر نقوش مشاهده می‌شود که اثبات مطابقت آنها با واقعیات تاریخی نیاز به تحقیق دارد. به نوشته حافظ ابرو، امیراحمد خلج پرچم سرخ داشته‌است. در سپاه از پرچمهایی به رنگهای زرد و قرمز نیز استفاده می‌شده و روی آنها تصاویر گوناگونی از قبیل اژدها، شیر، قره قوش (نوعی عقاب) و شیر و خورشید منقوش بوده‌است. احتمال زیاد می‌رود که تمغاهای خصوصی نیز روی پرچمها به کار می‌رفته‌است. در این دوره، به مقامات بلندپایه پرچم و طبل و علَم نظامی (به مغولی: توغ و کورْگه) داده می‌شده‌است. ایلخانیان از سویی تحت تأثیر آداب و رسوم کهن مغول ـ ترک و از سوی دیگر تحت تأثیر غزنویان و سلجوقیان بودند و بویژه در مظاهر حقوقی و علامات حکومتی از تمدن سلجوقیان متأثر بودند. بر نوک پرچمها، هلال («ماهچة عَلَم») فلزی نصب می‌شد.» راهبی اسپانیایی که در قرن هشتم در کتابش تصویری از پرچم ایران با زمینه زرد و تمگای (تمغا) چهارگوش قرمز در وسط ارائه می‌کند که به احتمال زیاد به دوره ایلخانیان تعلق دارد. در نسخه‌ای از شاهنامه نوشته شده در قرن نهم (زمان مغولها) نگاره‌ای بچشم می‌خورد که پرچمی را با تصویر شیر و خورشید در وسط نمایش می‌دهد. این پرچم به احتمال زیاد متعلق به ایلخانیان است، زیرا این نقش، نقشی رایج روی سکه‌های ایلخانان بوده‌است. [۱۰]

فواد کوپریلی همچنین می‌گوید:

«تصویر شیر و خورشید در سکه‌های برخی از فرمانروایان این سلسله [آق قویونلوها] و بعضی سلسله‌های دیگر ترک فقط نقشی نجومی است نه مظهر حکومت. با وجود این، می‌توان حدس زد که به منزلة نقش نیز در بعضی پرچمها به کار رفته باشد.»

 

عینک آفتابی - عینک آفتابی

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, | 18:44 | نویسنده : مصطفی و محمد |
«دانش و فضيلت برتر از بازو و شمشير است».

اردشير بابكان پس از نزديك به 16 سال سلطنت مطلق، فرمانروايي را به پسر خود شاپور يكم واگذار كرد و شاپور در سال 242 م.پس از تاج‌گذاري در تيسفون، دنباله‌رو برنامه‌هاي پدر خود شد. پس از 14 سال از سلطنت او، ناگهان در ارمنستان، به تحريك رومي‌ها شورشي برپا شد، ولي شاپور آن را فرو نشاند و پس از آن با ارتش منظم خود به انطاكيه وارد شد و در نزديكي شهر ادسا (رها يا الرها) در بين‌النهرين لژيون 70 هزار نفري روميان را شكست سختي داد و امپراتور والريانوس را در سال 260 م. اسير كرد و او و همه لژيونرهاي رومي را به سرزمين خوزستان و پارس منتقل كرد. در اين زمان والريانوس 70 ساله بود. شاپور پس از پيروزي بزرگ به انعقاد صلح با روميان پرداخت و آن گاه دختر اورليانوس را به همسري گرفت و او را به خوزستان آورد و براي او شهري شبيه انطاكيه ولي بهتر از آن در جنوب غربي ايران طرح‌ريزي و بنا كرد. ضمنا مهندسان و معماران ايراني براي بناي جديد اين شهر از كارگران رومي استفاده كرده و چون آنها مزد خوبي دريافت مي‌كردند و از رفتار سرپرستان ايراني خشنود بودند، به كشور خود بازنگشتند و زندگي و كار در ايران را ترجيح دادند. ديري نگذشت كه شهري زيبا و بهتر از انطاكيه ساخته شد و آن را گندي شاپور نام نهادند. آن گاه شاپور يكم توسط معماران ايراني و به دست اسيران و كارگران مزدبگير رومي به آباداني شهرهاي مجاور پرداخت و ساختمان‌ها و حتي اقامتگاه زمستاني خود را نيز بنا نهاد. «اردشير خداداديان» كارشناس تاريخ باستان و استاد تاريخ دانشگاه شهيد بهشتي در اين مورد اعتقاد دارد: «شهر شاپور خوره كه در عصر شاپور يكم پسر و جانشين اردشير بابكان در مسير شاهراه فيروزآباد به شوش بنا شده، بيشاپور نيز نام داشته و سبك معماري آن چهار گوش و مربعي است. اين بنا به احتمال زياد پس از پيروزي شاپور بر والرين قيصر روم ساخته شده است. از بيشاپور دو شاهراه بزرگ در عهد باستان منشعب مي‌شده كه اين نشانه تاكنون حفظ شده. اين دو شاهراه به جاي مانده كه در طول تاريخ آسيب‌هاي بي‌كراني نيز ديده به صورت يك زاويه قائمه به هم مي‌رسند، در اين نمونه نشانه‌هاي تاثيرگذاري هنر شهرسازي غربي بر هنر ساساني به خوبي نمايان است. اين گمان كه اسيران جنگي رومي در ساختن شهر بيشاپور و راه‌هاي پيرامون آن نقش اساسي داشته‌اند به واقعيت بسيار نزديك است. شاپور يكم متناسب با توان و تخصص اسيران در ساختن سد شوشتر يا سد قيصر در خوزستان از آنها استفاده مي‌كرد، چنانكه بزانوش (بازانس) مهندس سدسازي رومي كه در شمار اين اسيران بود در ساختن سد شوشتر يا سد قيصر در خوزستان به كار گرفته شد.» شاپور يكم ساساني به اسيران و لژيونرها و كارگران رومي، نه فقط آزادي كار و داد و ستد داد، بلكه آنها را در انجام آداب و رسوم و مراسم مذهبي كاملا آزاد گذاشت و حتي آنها به ساختن كليسا در اردوگاه خود پرداختند. همچنين شاپور با بينش خود به رشد دانش فلسفه و پزشكي در غرب آگاه بود، به همين دليل از وجود چندين دانشمند به ويژه از پزشكان همراه لژيونرها استفاده كرد و ارتباط علمي بين موبدان دانشمند و پزشكان ايراني با آنها را فراهم كرد تا به رشد دانش كمك كند. به علاوه چند پزشك و دانشمند يوناني و سرياني و يهودي را از بيزانس به گندي شاپور فرا خواند و چند حوزه فلسفه و پزشكي داير كرد. ضمنا از موبدان سراسر ايران دعوت رسمي به عمل آورد تا به گندي شاپور آيند و در جنبش فرهنگي علمي موجود شركت كنند، به همين دليل ده‌ها موبد دانشمند و ده‌ها آموزگار از خراسان و پارس به گندي شاپور رسيدند و در يك هم‌زيستي فرهنگي با دانشمندان غيرايراني همگام شده و همگي با هم به يك جنبش بزرگ علمي دست زدند. شاپور يكم با بهره‌برداري از دانش‌هاي موبدان به ويژه در دانش پزشكي، از دانشمندان سرياني و يوناني و مصري و يهودي، از چند دانشمند چيني و هندي نيز بهره‌مند شد. حتي از متصرفات خود در سرزمين‌هاي سند، سه پزشك و گياه‌شناس هندي را به گندي‌شاپور آورد تا با پزشكان ايراني همكاري كرده و اين بخش را در حوزه‌هاي پزشكي دانشگاه گندي‌ شاپور رونق دهند. بنابراين مي‌توان گفت كه شاپور يكم شهر گندي شاپور را به يكي از مراكز علمي و فرهنگي مهم تبديل كرد و در واقع سرآغاز سازمان‌هاي فرهنگي گندي شاپور از زمان شاپور يكم آغاز شد و در سال‌هاي بعدي و در زمان شاهان ديگر ساساني به رونق اين شهر و مراكز علمي آن افزوده شد. نام و نشان گندي شاپور (جندي شاپور): واژه گندي شاپور زيباست و شايد بتوان گفت كه ازابتكارات ايرانيان است. در حالي كه يونانيان مي‌نويسند كه پزشكان يوناني اين نام را برگزيده‌اند. واژه گندي‌ شاپور در پهلوي و فرس ميانه به معني سپاه و يا پاسگاه سپاهيان است. در تاريخچه شهر گندي شاپور، آمده كه اين شهر پيش از ساسانيان، در بين سال‌هاي 170 _ 141 ميلادي در مكان كنوني (روستاي شاه آباد) و سر راه شوشتر به دزفول، در سرزمين خوزستان به وجود آمده است و آن يكي از پاسگاه‌هاي ارتش يا يك مقر سپاهي بوده است. نام شهر گندي شاپور براي نخستين بار در ادبيات پهلوي شهر «وه‌اندو شاپوهر» آمده است كه معرب فارسي واژه گندي، همان جندي است و روي هم رفته در ادبيات اسلامي شهر جندي شاپور و يا جندي سابور ذكر شده است و گاهي در مآخذ اسلامي اين شهر را اردوگاه شاپور گفته‌اند كه به اردوگاه جندي سابور و يا تعبير به زندان جندي سابور كرده‌اند. گاهي نيز به نام‌هاي ديگري چون «وندو شاور» يعني انطاكيه شاپور يا شهر تسخير شده شاپور و زماني آن را شهر شاپور يافته يا شاپور ساخته نام برده‌اند. برابر چندين گزارش جندي يا جندا (معرب گندي يا گندا) است و آن نام فردي بود كه نخستين بار شاپور براي توسعه در آن منطقه با او برخورد داشته و احتمالا يا مالك و يا كشتكار بيشه خود در آن جا و يا حداقل سازنده بخشي از آن شهر بوده است كه پس از پيشنهاد شاپور براي گسترش آن و توافق دو طرف، شهري تازه‌بنياد، بنا گرديده و نام هر دو نفر، يكي گندي يا جندي و ديگري شاپور روي آن نهاده‌اند و روي هم رفته به نام شهر گندي شاپور در تاريخ به جا مانده است. تازيان (عرب‌ها) واژه گندي را جندي تلفظ كرده‌اند و آن را جزو محدوده سوق‌الاهواز مي‌دانسته‌اند. تمامي مورخان اسلامي نيز شهر را جندي شاپور و دانشگاه آن را جندي شاپور خوانده‌اند. اصولا واژه گند در ادبيات پهلوي بارها آمده و آن سپاه و يا لشگر و يا ارتش بوده است. بنابراين واژه گندي شاپور را مي‌توان به لشگرگاه شاپور نيز تعبير كرد. گيرشمن در كتاب خود دقيقا آن مكان را يكي از پاسگاه‌هاي شاپور يكم ساساني مي‌داند. جغرافي‌دان مسلماني در سده دوم هجري به نام ابن فقيه همداني در سال 290 هجري در كتاب اخبارالبلدان، شهر جندي شاپور را بيل‌آباد مي‌نويسد و ضمن آن داستاني را نقل مي‌كند كه روزي شاپور از آن منطقه عبور مي‌كرد، آن جا بيشه‌اي بود كه مردي به نام بيل كشت و كار داشت. شاپور به او گفت خوب است اين جا را شهري بسازيم بيل پاسخ داد اگر از من علم و نويسندگي برآيد، اين جا نيز شهري شود! شاپور گفت به خدا سوگند كه اين جا را شهري سازم و تو را متصدي مخارج آن كنم. سپس دستور داد بيل را خواندن و نوشتن آموختند و پس از آن او را مامور ساختن شهر كرد و نام آن جا را «بيل‌آباد» گذاشت. ياقوت حموي در رساله خود معجم‌البلدان نام شهر گندي شاپور را شهر «بيل» و در برخي از برگ‌هاي آن شهر «نيل» ضبط كرده است. اين مورخ چنين مي‌گويد كه نيلاب همان جندي شاپور است كه در قديم آن را بيلاط مي‌گفتند. علاوه بر نام‌هاي بالا در شماري از مآخذ خارجي به ويژه دانشمندان نستوري و سرياني شهر گندي شاپور را بيت‌لاباط يا لاپاط آورده‌اند و آن را به يكي از ديرهاي ويران شده آن زمان تعبير كرده‌اند. شهر جندي‌شاپور كجا بود و چگونه موجوديت يافت؟ برابر چندين ماخذ اين شهر به وسيله مهندسان ايراني و طراحان يوناني و به دست شماري از لژيونرهاي رومي كه مزد مي‌گرفتند ساخته شد. طرح شهر روي اصول معماري يوناني به ويژه سبك معماري «هيپوداموس» بوده است. اين طرح سبك ويژه‌اي است كه از سده 5 پيش از ميلاد در شهرهاي روم و يونان اجرا مي‌شده است كه در شهر گندي شاپور نيز پياده شده و آن عبارت است از طرح مستطيل شهرسازي با خيابان‌هاي وسيع و مستقيم چهارراه‌هاي منظم و كوچه‌هاي موازي كه بناها نيز اكثرا يك طبقه و گاهي دو و يا سه طبقه بوده‌اند. روي هم رفته شهر گندي‌شاپور به شكل يك مستطيل همانند شطرنج و داراي چندين خيابان طولي و چندين خيابان عرضي بوده و خيابان‌ها يكديگر را قطع مي‌كرده‌اند، به گونه‌اي كه شهر شباهتي به يك صفحه شطرنج داشته است. ضمنا از برخي از جهات شبيه به يك اردوگاه نظامي رومي بوده و داراي دروازه‌هايي بوده است، همين طرح در ايوان كرخه در نزديكي شهر تاريخي شوش نيز ديده مي‌شود. به هر رو شهر گندي شاپور يا جندي شاپور پس از نزديك به 10 سال كه از بنايش گذشت تبديل به يك شهر بزرگ تجاري و داد و ستد شد، و اسيران رومي در اين مقطع زماني از آزادي كامل در شهر برخوردار بودند و در داد و ستد و امور تجاري شهر گندي شاپور دخالت مي‌كردند، حتي بعدها همين روميان رقيبي براي امور اقتصادي حكومت شدند. در چندين ماخذ آمده كه روميان در گندي شاپور كارگاه‌هاي مختلف داير كردند و مصنوعات خود را نه فقط به مردم محلي و ديگر همشهري‌هاي خود مي‌فروختند، بلكه به شهرهاي مجاور و به خارج از سرزمين ايران صادر مي‌كردند. افزون بر رونق و كار زياد و تحرك در شهر گندي شاپور، در بيرون شهر در مزارع، نيشكر و گندم و جو توليد مي‌شد كه به وسيله بازرگانان به سراسر ايران فرستاده مي‌شد. آوازه رونق تجاري در شهر گندي شاپور به شهرهاي مجاور و حتي به بين‌النهرين و سوريه و لبنان رسيد كه در نتيجه آن كارگر و كارفرماهاي چندي به سوي گندي شاپور رهسپار شدند. نخستين كارواني كه از بين‌النهرين به سوي گندي شاپور سرازير شدند، سريانيان بودند كه در بين‌ آنها پزشك نيز وجود داشت. بعد چند تن از فلاسفه يوناني، سرياني، يهودي به تدريج به اين شهر كوچ كردند به گونه‌اي كه در اواخر سلطنت شاپور يكم شهر گندي شاپور تا اندازه‌اي به يك شهر پررونق و حتي علمي شناسانده شد، و همين آوازه‌ها بود كه جنبش‌هاي بعدي فرهنگي را به دنبال داشت. گو اين كه شهر گندي شاپور پس از شاپور يكم ساساني از اين همه رونق نسبي افتاد و بعدها در زمان بهرام اول ساساني (282م.) بخش‌هايي از شهر به ويرانه‌اي رسيد و تا سال 305 ميلادي رونق گذشته را نداشت، ولي در اوايل فرمانروايي شاپور دوم ساساني رونق مجدد خود را بازيافت و شكوه آن از گذشته نيز بيشتر شد (325 م.) و سازمان‌هاي علمي آموزشي برپا شد و مقدمه دانشگاه بزرگ گندي شاپور فراهم شد و عظمت شهر به جايي رسيد كه شاپور دوم، گندي شاپور را پايتخت زمستاني خود قرار داد. شهر گندي شاپور بين سده 5 و 6 هجري از بين رفت و چند صد سال ويران ماند تا در حدود سال 1050 هجري به دستور حكمران خوزستان روستايي در آن جا بنا شد، به نام شاه‌آباد كه تاكنون وجود دارد. ضمنا آرامگاهي در اين روستا وجود دارد كه آن را شاه ابوالقاسم مي‌گويند و ظاهرا آرامگاه يعقوب ليث صفار است. چگونگي زوال گندي شاپور: هرج و مرجي كه در اواخر حكومت ساسانيان در دستگاه سلطنت ايجاد شده بود، باعث نابساماني عظيم در سراسر ايران شهر شد و سقوط قطعي كشور را فراهم كرد. تازيان كه از اين هرج و مرج آگاه شدند به اميد تصرف ايران تشويق شده و در چند جنگ كوچك و بزرگ پيروزي‌هايي به دست آوردند و در نهايت پس از جنگ قادسيه و سقوط تيسفون و سپس جنگ نهاوند به سراسر كشور ايران دست يافتند. پس از يورش تازيان به ايران، شهر گندي شاپور به دليل دور بودن از پايتخت (تيسفون)، چند سال مصون ماند و سازمان‌هاي علمي و حوزه‌هاي درس به روال گذشته خود ادامه يافت ولي سال‌ها پيش از آن دستگاه رهبري دانشگاه جندي شاپور ناتوان شده بود. ناتواني دانشگاه گندي شاپور از زماني آغاز شد كه به دليل هرج و مرج فراوان كه در اواخر سلطنت خسرو پرويز و پس از آن پيش آمده بود، شماري از استادان ايراني و خارجي، گندي شاپور را ترك كرده بودند و عده‌اي از ايرانياني كه در سِمَت‌هاي كليدي بودند، باعث نارضايتي استادان و خبرگان شدند كه به تدريج به ضعف دستگاه‌ رهبري دانشگاه منجر شد. به علاوه صدها دانش‌پژوه كه از سراسر ايران و يا از شهرها و كشورهاي مجاور براي آموزش به گندي‌شاپور آمده بودند، به شهرها و كشورهاي خود بازگشتند و برخي از حوزه‌هاي علوم و تالارهاي درس متوقف شدند. تنها سازمان‌ها و تالارهاي پزشكي و رشته‌هاي وابسته به آن مصون ماند و تا اندازه‌اي برنامه‌هاي گذشته ادامه يافت، به ويژه بيمارستان گندي شاپور كه پس از تصرف شهر گندي شاپور به دست تازيان باقي بود و به روش گذشته اداره مي‌شد. ولي اين روش و مصونيت‌ها موقت بود و آن نيز به تدريج ضعيف شد و دست‌نشاندگان تازي كه به دستگاه رهبري رسيده بودند، به علت بي‌دانشي و عدم آشنايي و خودسري‌‌هاي بي‌جا باعث ركود تالارهاي درس و كم شدن بيماران از بيمارستان شده و نه فقط حوزه‌ها برچيده شدند بلكه درمان و پذيرايي از بيماران نيز به دشواري انجام مي‌گرفت. در اين برهه از زمان از دانشگاه عظيم گندي شاپور فقط بيمارستان و چند حوزه پزشكي و فلسفه باقي ماندند، كه آن هم گاهي بدون استاد و مدرس مي‌ماند و كسي را ياراي مقاومت و دخالت نبود. مي‌گويند غارت كتابخانه گندي شاپور به وسيله سپاهيان تازي به سرداري عربي به نام نعمان ابن مقرن در سال 20 هجري اتفاق افتاد و كتابخانه چند صد هزار جلدي گندي شاپور نابود شد، و نيز كتابخانه تيسفون ويران شد و به دستور عمر ابن خطاب و به وسيله سعد ابن وقاص آنچه در كتابخانه تيسفون و شهرهاي مجاور موجود بود، يا غارت شد و يا به آب ريختند و در نهايت اين گنج فرهنگي از بين رفت. آنچه مسلم است شهر گندي شاپور بين سال‌هاي 17 تا 18 هجري در زمان خلافت عمر به تصرف تازيان درآمد و به تدريج رونق باقي مانده اواخر حكومت ساسانيان در دانش و فرهنگ و صنعت از بين رفت و ركود علم پيش آمد. در اين زمان بود كه شمار زيادي از موبدان و پزشكان ايراني و دانشمندان مسيحي و سرياني و مصري و هندي، گندي شاپور را ترك كردند و حوزه علمي آن تعطيل شد. مي‌گويند فقط حوزه‌هاي دروس طب و داروسازي و بيمارستان گندي شاپور و چند حوزه علم فلسفه و حكمت باقي ماندند. ولي همين حوزه‌ها نيز سال به سال ناتوان‌تر شده و با دشواري‌هاي زياد نگهداري مي‌شدند، بالاخره بين سال‌هاي 120 تا 165 هجري سازمان‌هاي علمي گندي شاپور به تدريج به بغداد منتقل شد و در سال 201 هجري در زمان مامون عباسي بنيادي علمي در بغداد به نام «بيت‌الحكمه» با اقتباس از دانشگاه گندي شاپور تاسيس شد و مركز ترجمه و تحقيق علمي قرار گرفت و رشد كرد و پس از آن كه بيمارستان بغداد تشكيل شد، شهر بغداد جاي حوزه‌هاي علمي گندي شاپور را گرفت و فقط بيمارستان گندي شاپور و يكي دو كلاس طب و داروسازي ادامه يافت، كه آنها هم دوام نياوردند و چندي بعد تعطيل و ده‌ها سال بعد ويران شدند. «گندي شاپور»، مركز علم و دانش بود و بر سردرگاه دانشگاه آن چنين نوشته شده بود: «دانش و فضيلت برتر از بازو و شمشير است». بر گرفته از کتاب (((اسرار دخمه شاپور)))

عینک آفتابی - عینک آفتابی

تاريخ : پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:نظری بر سرگذشت شاپور((شهریار ایران)),«دانش و فضيلت برتر از بازو و شمشير است»,, | 16:43 | نویسنده : مصطفی و محمد |

آفرينش ايرانيان

آيا داستان آفرينش رو در اساطير ايرانی می دانيد؟خوب پس اينو بخونيد.
اولين موجودی که اهورامزدا به وجود آورد وهومنهبود که نماد نيک انديشی بود.پس از آن گائومرتن(کيومرث) را از زمين مانند گياه روياند و پس از اينکه او مرد از جسم او دو انسان ماده و نر به وجود آمدند به نامهای مشياو مشيانی.آنها اول به شکل گياه بودند ولی بعد تکامل يافتند و به صورت انسان درآمدند و بعد از دمبده شدن روح در آنها، اهورامزدا آنها را به داشتن پندار،گفتار و کردار نيک گوشزد کرد.تمامی مردمان جهان از اين دو انسان به وجود آمدند و گروهی که از تخمه هوشنگبودند به ايرانيان معروف شدند.هوشنگ پاک ترين انسان روی زمين بود و پس از رسيدن به پادشاهی به مازندران رفت و ديوان آنجا را شکست داد و پس از وی پسرش تهمورث به سلطنت رسيد که او هم از اولين پاکان اين مزر و بوم است و پس از آنها جم پادشاه شد که بزرگترين پادشاه افسانه ای ايران است! و داستانهای مختلفی درباره او هست و داستان پيدايش نوروز در زمان او را قبلن نوشتم.و بقيه را دفعه های بعد.
یه نکته، در تورات و انجيل و قرآن انسان از اول به صورت امروزی بوده است ولی در اوستا انسان اول به صورت گياه بوده و بعد از تکامل به صورت امروزی درآمده است که اين با فرضيه های علمی بيشتر همخوانی دارد.

 

عینک آفتابی - عینک آفتابی

تاريخ : پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, | 16:40 | نویسنده : مصطفی و محمد |

مرگ کوروش نیز چون تولدش به تاریخ تعلق ندارد. هیچ روایت قابل اعتمادی که از چگونگی مرگ کوروش سخن گفته باشد در دست نداریم و لیکن از شواهد چنین پیداست که کوروش در اواخر عمر برای آرام کردن نواحی شرقی کشور که در جریان فتوحاتی که او در مغرب زمین داشت ناآرام شده بودند و هدف تهاجم همسایگان شرقی قرار گرفته بودند به آن مناطق رفته است و شش سال در شرق جنگیده است. بسیاری از مورخین ، علت مرگ کوروش را کشته شدنش در جنگی که با قبیله ی ماساژتها ( یا به قولی سکاها ) کرده است دانسته اند. ابراهیم باستانی پاریزی در مقدمه ای که بر ترجمه ی کتاب « ذوالقرنین یا کوروش کبیر » نوشته است ، آنچه بر پیکر کوروش پس از مرگ می گذرد را اینچنین شرح می دهد :
سرنوشت جسد کوروش در سرزمین سكاها خود بحثی دیگر دارد. بر اثر حمله ی كمبوجیه به مصر و قتل او در راه مصر ، اوضاع پایتخت پریشان شد تا داریوش روی كار آمد و با شورش های داخلی جنگید و همه ی شهرهای مهم یعنی بابل و همدان و پارس و ولایات شمالی و غربی و مصر را آرام كرد. روایتی بس موثر هست كه پس از بیست سال كه از مرگ کوروش می گذشت به فرمان داریوش ، جنازه ی کوروش را بدینگونه به پارس نقل كردند:
شش ساعت قبل از ورود جنازه به شهر پرسپولیس ( تخت جمشید ) ، داریوش با درباریان تا بیرون شهر به استقبال جنازه رفتند و جنازه را آوردند. نوزاندگان در پیشاپیش مشایعین جنازه ، آهنگهای غم انگیزی می نواختند ، پشت سر آنان پیلان و شتران سپاه و سپس سه هزارتن از سربازان بدون سلاح راه می پیمودند ، در این جمع سرداران پیری كه در جنگهای کوروش شركت داشته بودند نیز حركت می كردند. پشت سر آنان گردونه ی باشكوه سلطنتی کوروش كه دارای چهار مال بند بود و هشت اسب سپید با دهانه یراق طلا بدان بسته بودند پیش می آمدند. جسد بر روی این ردونه قرار داشت. محافظان جسد و قراولان خاصه بر گرد جنازه حركت می كردند. سرودهای خاص خورشید و بهرام می خواندند و هر چند قدم یك بار می ایستادند و بخور می سوزاندند. تابوت طلائی در وسط گردونه قرار داشت. تاج شاهنشاهی بر روی تابوت می درخشید ، خروسی بر بالای گردونه پر و بال زنان قرار داده شده بود – این علامت مخصوص و شعار نیروهای جنگی کوروش بوده است. پس از آن سپهسالار بر گردونه جنگی ( رتهه ) سوار بود و درفش خاص کوروش را در دست داشت. بعد از آن اشیا و اثاثیه ی زرین و نفایس و ذخایری كه مخصوص کوروش بود – یك تاك از زر و مقداری ظروف و جامه های زرین – حركت می دادند.
همین كه نزدیك شهر رسیدند داریوش ایستاد و مشایعین را امر به توقف داد و خود با چهره ای اندوهناك ،‌ آرام بر فراز گردونه رفت و بر تابوت بوسه زد ؛ همه ی حاضران خاموش بودند و نفس ها حبس گردیده بود. به فرمان داریوش دروازه های قصر شاهی ( تخت جمشید ) را گشودند و جنازه را به قصر خاص بردند. تا سه شبانه روز مردم با احترام از برابر پیكر کوروش می گذشتند و تاجهای گل نثار می كردند و موبدان سرودهای مذهبی می خواندند.
روز سوم كه اشعه ی زرین آفتاب بر برج و باروهای كاخ باعظمت هخامنشی تابید ، با همان تشریفات جنازه را به طرف پاسارگاد – شهری كه مورد علاقه ی خاص کوروش بود - حركت دادند. بسیاری از مردم دهات و قبایل پارسی برای شركت در این مراسم سوگواری بر سر راهها آمده بودند و گل و عود نثار می كردند.
در كنار رودخانه ی کوروش ( كر) مرغزاری مصفا و خرم بود. در میان شاخه های درختان سبز و خرم آن بنای چهار گوشی ساخته بودند كه دیوارهای آن از سنگ بود هنگامی كه پیكر کوروش به خاك می سپردند ، پیران سالخورده و جوانان دلیر ، یكصدا به عزای سردار خود پرداختند. در دخمه مسدود شد ، ولی هنوز چشمها بدان دوخته بود و كسی از فرط اندوه به خود نمی آمد كه از آن جا دیده بردوزد. به اصرار داریوش ، مشایعین پس از اجرای مراسم مذهبی همگی بازگشتند و تنها چند موبد برای اجرای مراسم مذهبی باقی ماندند

عینک آفتابی - عینک آفتابی

تاريخ : پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, | 16:37 | نویسنده : مصطفی و محمد |

بسم الله الرحمان الرحیم

 از: عمربن الخطاب خلیفه مسلمین

 به: یزدگرد سوم شاه فارسی

 من آینده خوبی برای تو و ملتت نمی بینم مگر اینکه  پیشنهاد من را

 قبول کرده و بیعت نمایی.

 زمانی سرزمین تو بر نیمی از جهان شناخته شده حکومت میکرد

 لیکن اکنون چگونه افول کرده؟ ارتش تو درتمام جبه ها شکست

 خورده و ملت تو محکوم به فناست. من راهی را برای نجات به تو

 پیشنهاد میکنم. شروع کن به عبادت خدای یگانه یک خدای واحد

 تنها خدایی که خالق همه چیز در جهان است ما پیغام او را برای

 تو و جهان میاوریم به ملتت فرمان ده که اتش پرستی را که کذب

 میباشد متوقف کنند و به ما بپیوندند برای پیوستن به حقیقت.

 الله خدای حقیقی را بپرستید خالق جهان  الله را پرستش

 نمایید و اسلام بیاورید تا بتوانید الله اکبر را به عنوان ناجی خود

 قبول کنید. با اجرای این تو تنها راه بقای خود و صلح برای پارسیان

 را پیدا خواهی نمود اگر تو بدانی چه چیز برای پارسیان بهتر

 است تو این راه را انتخاب خواهی کرد بیعت تنها راه میباشد.

 الله اکبر

« خلیفه مسلمین عمربن الخطاب »


 

 یزدگرد سوم شاهنشاه ایران به او چنین پاسخ میدهد:

 به نام اهورا مزدا افریننده جان و خرد 

« از سوی شاهنشاه ایران یزدگرد به عمربن خطاب خلیفه تازیان »

 

 تو در این نامه ما ایرانیان را به سوی خدای خود که "الله اکبر"

 نام داده اید میخوانید و از روی نادانی و بیابان نشینی خود بی انکه

 بدانید ما کیستیم و چه میپرستیم میخواهید که به سوی خدای شما

 بیاییم و " الله اکبر" پرست شویم.

 شگفتا که تو در پایه خلیفه عرب نشسته ای ولی اگاهیهای تو از

 یک عرب بیابان نشین فراتر نمی رود به من پیشنهاد میکنی که

 خدا پرست شوم. ای مردک هزاران سا ل است که آریا یی ها در این

 سرزمین فرهنگ و هنر ، یکتا پرست میباشند و روزانه پنج بار به

 درگاهش نیایش میکنند. هنگامی که ما پایه های مردمی ، نیکو ورزی

 و مهربانی را در سراسر جهان میریختیم و پرچم "گفتار نیک ، کردار نیک و پندار نیک"

 را در دست داشتیم تو و نیاکانت در بیابان ها میگشتید و مار و سوسمار

 میخوردید و دختران بی گناه را زنده به گور می کردید.

 تازیان که برای افریده های خدا ارزشی نمی شناسند و سنگدلانه

 آنها را از دم تیغ میگذرانند و زنان را آزار میدهند و دختران را

 زنده به گور میکنند و به کاروانها میتازند و به راهزنی و ربودن

 زن و همسر دست میزنند چگونه ما را که از همه این زشتیها بیزاریم

 می خواهند آموزش خدا پرستی بدهند؟

 

 به من می گویی که از آتش پرستی دست بردارم و خدا پرست شوم؟

 ما مردم ایران خدا را در روشنایی می بینیم. فروغ و روشنایی تابناک

 و گرمای خورشیدی اتش را در دل و روان ما جان می بخشد و گرمی

 دلپذیر آنها دلها و روانهای ما را به یکدیگر نزدیک میکنند تا مردم دوست، مهربان ،مردم دار

و نیکخواه باشیم و رادی و گذشت را پیشه سازیم

 و پرتو یزدانی را در دلهای خود همواره زنده نگهداریم.

 

 خدای ما "اهورا مزدای"بزرگ و شگفت انگیز است که تازه شما هم

 او را خواسته اید نام بدهید و " الله اکبر" را برای او بر گزیده اید و

 او را به این نام صدا میکنید. ولی ما با شما یکسان نیستیم زیرا ما

 به نام "اهورامزدا" مهرورزی و خوبی و گذشت میکنیم و به

 درماندگان وسیه روزان یاری میرسانیم و شما به نام " الله اکبر" خدای

 آفریده خودتان دست به کشتار و بد بختی و سیه روزی دیگران میزنید.

 

 چه کسی در این میان تبهکار است خدای شما که فرمان کشتار و

 تاراج و نابودی را میدهد؟ یا شما که به نام او چنین میکنید؟ یا هر دو؟

 

 شما از دل بیابانهای تفت و سوخته که همه روزگاران را به ددمنشی

 و بیابان گردی برخاسته اید و با شمشیر و لشکر کشی میخواهید

 اموزش خداپرستی به مردانی بدهید که هزاران سا ل است شهریگرند

 و دانش و هنر را همچون پشتوانه نیرومندی در دست دارند؟ شما

 به نام " الله اکبر" به این لشکریان اسلام جز ویرانی و کشتار چه اموخته اید

 که میخواهید دیگران را هم به سوی این خدای خودتان بکشید؟

 

 امروز تنها یکسانی که مردم ایران با گذشته  ندارند ان است که ارتش

 انها که فرمانبردار "اهورا مزدا" بوده از ارتش تازیان که تازه

 پیرو " الله اکبر" شده اند شکست خورده اند و مردم ایران به زور شمشیر

 شما تازیان باید همان خدا را ولی با نام تازی بپذیرد و بپرستنند و در

 روز پنج بار به زبان عربی برایش نماز بگذارند زیرا " الله اکبر" شما

 تنها زبان عربی میداند.

 

 به تو سفارش میکنم به دل همان بیابانهای پر سوسمار خویش

 برگرد و مشتی تازی بیابان گرد و سنگدل را به سوی شهرهای

 آباد همچون جانوران هار  رها مکن و از کشتار مردم و تاراج

 دارایی انان و ربودن همسران و دخترشان به نام " الله اکبر" خوداری

 نما و دست از این زشتکاری ها و تبهکاریها بکش .

آریایی ها مردمی با گذشت مهربان و نیک اندیشند. هر جا رفته اند

 تخم نیکی ، دوستی و درستی پاشیده اند. از این رو از کیفر دادن

 شما برای نابکاریهای تو و تازیان چشم خواهند پوشید.

 شما با همان " الله اکبر" در همان بیابان ها بمانید و به شهرها نزدیک

 مشوید که باورتان بسیار هراسناک و رفتارتان ددمنشانه است.

«  یزدگرد ساسانی »

عینک آفتابی - عینک آفتابی

تاريخ : پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, | 16:33 | نویسنده : مصطفی و محمد |

نادر شاه افشار از ایل افشار بود و از مشهورترین پادشاهان ایران بعد از اسلام می باشد ، ابتدا نادر قلی یا ندرقلی نامیده می شد موقعی که افغانها و روس ها و عثمانی ها از اطراف بایران دست انداخته بودند و مملکت در نهایت هرج و مرج بود یک عده سوار با خود همراه کرد و به طهماسب صفوی که کین پدر برخواسته بود همراه شد فتنه های داخلی را خواباند افغانها را هم بیرون ریخت ، شاه طهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت گشت و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت ترکان عثمانی کردستانات ایران را اشغال کرده بودند . در نبرد صفویه و عثمانی هزاران سرباز ایرانی در جنگ پرافتخار چالدران بدلیل عدم وجود سلاحهای مدرن کشته شده بودند . چالدران از نبردهای بزرگ ایرانیان محسوب میشود که مردم بومی منطقه آذربایجان و کردستان و دیگر نقاط ایران تا آخرین قطره خون برای پاسداری از ایران در برابر سپاه متجاوز ترکان عثمانی به شهادت رسیده بودند . نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق به سوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای ایرانی را  به خاک ایران برگرداند و انتقام چالدران را از ترکان متجاوز گرفت . سپس از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت که با کمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند در مسیر بر گشت در سال 1148 در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا نمود و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود . خود عازم مشهد شد در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به لیاقت شما ایمان دارد و در این شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ایران باقی بماند . سپس کمر بند پادشاهی ایران را در سن 48 سالگی بر کمرش بستند . او  سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان که جزو غارتگران بودند (حدودا 800 نفر ) و در قتل عام مردم ایران نقش اساسی داشتند را به ایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر نمود ند 800 متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند . نادر شاه با مردانگی و دلاوری حکومت محمد گورکانی را به هندی ها بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر از او خواست هدیه ای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اسرار او گفت جوانان ایران به کتاب نیازمندند سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم نموده است  محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها جواهرات بسیاری به نادر هدیه نمود که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایران در بانک مرکزی  است . نادر شاه بزرگ 12 سال سطنت نمود و ایران را باردگیر سرافراز در جهان سربلند و مقتدر نشان داد ولی متاسفانه در سال 1160 بوسیله عده ای از ترکان خائن  کشته شد . نکته قابل ذکر آنست که  او از 15 سالگی تا 25 سالگی بهمراه مادرش در بردگی ازبکان گرفتار بود و با مرگ مادرش از اردوگاه ازبکان گریخت و پس از آن با جوانان آزادیخواهی همپیمان شد. نادر مردی خستگی ناپذیر , دلاور , میهن دوست , مبارز , ضد استعمار و بزرگ منش بود . آرامگاه وی در مشهد است و با همت رضا شاه بزرگ ساخته شد . در همین مکان آرامگاه بزرگ مردی دیگر کنل محمد تقی خان پسیان نیز است . دلاور بزرگ ایران از آذربایجان . در ساخت این بنای سترگ و  جاوید استادان و فرهیختگانی همچون : استاد ابوالحسن صدیق ( طراح تندیس سنگی نادر ) حسین علاء , سید حسن تقی زاده , ابراهیم حکیمی , علی هیبت , علی اصغر حکمت , سپهبد امان الله جهانبانی , دکتر عیسی صدیق , سپهبد فرج الله آق اولی , سرلگشر محمد حسین فیروز , دکتر رضا زاده شفق , دکتر محمود مهران , اللهیار صالح , دکتر غلامحسین صدیقی , مهندس محسن فروغی , سید محمد تقی مصطفوی , در کل وزارت جنگ , وزارات دارائی , وزارت فرهنگ , کمکهای مردمی و دولت شاهنشاهی از مهم ترین عوامل ساخت این مجوعه سترگ و به یاد ماندنی است . در زیر نقشه ایران در زمان نادر شاه افشار نشان داده شده است ( اصل نقشه در موزه نادرشاه موجود است ) . بزرگ مردی که کشور ایران را دگر بار به صورت متحد و بزرگ گردآوری کرد . نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشور آسیا گشت . شهرهای ایرانی در دوره نادر به شرح زیر بودند : جمهوری آران یا آذربایجان , ترکمنستان , افغانستان , بلوچستان ( پاکستان ) , گرجستان , داغستان , ارمنستان , بحرین , قطر , کشمیر و . . .

در اینجا گزیده ای از سخنان نادر شاه افشار پادشاه ایران زمین را تقدیم می کنیم :

نادر شاه افشار : باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم . من همیشه به دنبال نوری بودم , نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار بیگانگان قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق وجودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود  که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ .

نادر به سفیر روسیه دستور داد که شهرهای دربند , باکو , شروان , اران , ایروان , رشت , گیلان و همه مناطق قفقاز را که پطر کبیر به تصرف خود در آورده است و همچنین تاتارهای کوهستانی داغستان را که به زیر سلطه خود در آورده بود را به ایران بازگردانند . نادر با غرور تمام اظهار داشت اگر روسها از مرزهای ما عقب نشینی نکنند خود جارویی به دست میگیرد و همه آنها را از آن مناطق بیرون خواهد ریخت . زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 147

 

نادر شاه افشار : میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند .

نادرشاه در هنگام اقامت خود در قزوین سوگند یاد کرد که بر طبق قوانین گذشتگان سلطنت کند و ایرانیان را از تجاوزات دشمنان محفوظ دارد . زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 163

 

نادر شاه افشار : سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام .

نادر شاه افشار : تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری  ابدی برای  کشورم کسب کنم .

نادر شاه افشار : از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است.

نادر در مراسمهای مذهبی مردم اینگونه سخن میگفت : ای مردم چرا به جای یاری خواستن از امام علی از خداوند یاری نمی گیرید ؟ زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 263

 

نادر شاه افشار : اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید .

نادر شاه افشار : خردمندان و دانشمندان  سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود .

در جنگهای نادر شاه افشار با امپراتوری عثمانی , ترکان به محض آنکه با سپاه نادر وارد نبرد می شدند شجاعت و دلیری خود را از دست می دادند . زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 306

 

نادر شاه افشار : وقتی پا در رکاب اسب می نهی , بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادیشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند . آنان خواهند آموخت آزادیشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .

نادر تصمیمی اتخاذ کرد که از این پس ایرانیان آزاد خواهند بود بودن مانع به زیارت مکه معظمه بروند و از سایر اماکن مذهبی در کشورهای عربی بازدید کنند و هیچ مالیات و گمرکی پرداخت نکنند .

زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 166

 

نادر شاه افشار : هر سربازی  که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران  تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند …

نادر به آیندگان چنین سفارش کرد : در مورد انتخاب بزرگان کشور دقت کنید و کسانی را که نیرنگ کار , جاه طلب و خودخواه هستند به حضورتان راه ندهید .

زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 238

 

نادر شاه افشار : شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است .

نادر شاه افشار : فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود .

نادر پس از پس گیری بلوچستان پاکستان و افغانستان و سمرقند و بخارا و خوارزم در ازبکستان و ترکمنستان امروزی به مقامات ترکان عثمانی نامه نوشت و درخواست شهرهای به تصرف در آمده ایرانیان را کرد و اصرار ورزید ایران بایستی به مرزهای صفویه باز گردد .

زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 261

 

نادر شاه افشار : کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .

نادر علمای دینی را در قزوین گردهم آورد و در مورد سهم اوقاف که مردم به آنان پرداخت میکنند چنین گفت : این مبالغ که شما از مردم دریافت میکنید صرف چه می شود ؟ علما پاسخ دادند صرف مسجد سازی و مدرسه سازی و هزینه زندگی علما . نادر گفت : مسلم است که شما در انجام وظایف خود قصور کرده اید و خداوند از کار شما راضی نیست . نزدیک پنجاه سال مملکت ما در فقر و انحطاط بود تا آنکه در نهایت سربازان نادر با جانبازی ها و فداکاری های خود در راه دفاع از ایران و افتخار این سرزمین کوشش کردند و توانستند اوضاع کشور را به حال اول بازگردانند . این سربازان علمایی هستند که باید هزینه اوقات به آنان داده شود و آنها شایسته قدردانی هستند .

زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 160

 

نادر شاه افشار : هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ  کشور و امنیت آن است .

نادر از دید ظاهر و اندام چنین بود : مویش سیاه , چشمانش درشت و نافذ , پیشانیش بلند , صورتش گندمگون , بدنش نیرومند و قدش در حدود شش پا , شانه هایش جلو آمده بود و صورتش هنگامیکه وی لب به سخن می گشود هیبتی خاص داشت . صدای او چنان قوی و طنین افکن بود که از مسافتهای دور شنیده می شد . تاثیر همین صدای قویش در نبردها بسیار زیاد بود . قوه حافظه او و همچنین وقوف او به احوال و اخلاق ملت ایران شگفت انگیز بود . وی نام بسیاری از سرداران را به خوبی به حافظه داشت و در جنگها نام کوچک افراد را به خوبی صدا میکرد . غذای نادر بسیار ساده بود . اغلب به مقداری نخود برشته که مانند رعیای ایرانی در جیب داشتند اکتفا میکرد . لباسش معمولی بود و اینگونه دیده می شد که وی به اندیشه و تفکر بیشتر از ظاهر و تجمل اهمیت میداد . نادر از نعمت سلامت برخوردار بود و به سختی کشیدن در زندگی عادت داشت و به ندرت کسی دیده شده بود بیشتر از وی کار کند . از این روی جسور و بی باک شده بود . در جنگها خود همیشه جلوتر از سپاه و سربازان عادی حرکت میکرد تا به سپاه خود نیرو دهد . قوه تصمیم گیری وی به حدی زیاد بود که هیچ شخصی به این سرعت قادر به اتخاذ تصمیم و اجرای آن نبود .

زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 336

 

نادر شاه افشار : لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم .

نادر شاه افشار : برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .

نادر در روی سکه هایش چنین حک کرده بود :

سکه بر زر کرد نام سلطنت را در جهان                         نادر ایران زمین و خسرو گیتی ستان

و بر مهر سلطنتیش چنین :

نگین دولت و دین رفته بود چون از جا                           به نام نادر ایران قرار داد خدا

زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 160

 

نادر شاه افشار : گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند .

نامه نادر به والی عراق : پاشای بغداد بداند که زیارت عتبات عالیات در عراق حق مسلم ماست و ما استرداد اسیران ایرانی را که در جنگ به اسارت شما در آمده اند را خواهانیم . از آنجا که خون هم میهنان ما هنوز خشک نشده است باید از شما انتقام بگیریم و از خون اتباع شما به همان اندازه که خون ایرانیان را ریخته اید بریزیم . از این جهت این نامه را ارسال میکنیم تا بدانید که ما ناگهانی و غیر انسانی به شما حمله نخواهیم کرد .

زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی , ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 96

 

نادر شاه افشار :کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده  و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم  .

دیدگاه طهماسبقلی خان درباره نادر : من اینگونه میپندارم که نادردر نتیجه غلبه بر ترکان عثمانی در اندیشه این است که روزی دو کشور ایران و ترکیه عثمانی را به صورت مملکتی واحد در آورد .

عینک آفتابی - عینک آفتابی

تاريخ : پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, | 14:19 | نویسنده : مصطفی و محمد |

تخت جمشید ،مجموعه ای از کاخهای بسیار باشکوهی است که ساخت آنها در سال ب512 قبل از میلاد آغاز شد و اتمام آن 150 سال به طول انجامید.تخت جمشید در محوطة وسیعی واقع شده که از یک طرف به کوه رحمت و از طرف دیگر به مرودشت محدود است . این کاخهای عظیم سلطنتی در کنار شهر پارسه که یونانیان آن را پرسپولیس خوانده اند ساخته شده است .

ساختمان تخت جمشید در زمان داریوش اول در حدود 518 ق . م ، آغاز شد. نخست صفه یاتختگاه بلندی را آماده کردند و روی آن تالار آپادانا و پله های اصلی و کاخ تچرا را ساختند . پس از داریوش ، پسرش خشایارشا تالار دیگری را بنام تالار هدیش را بنا نمود و طرح بنای تالار صد ستون را ریخت . اردشیر اول تالار صد ستون را تمام کرد . اردشیر سوم ساختمان دیگری را آغاز کرد که ناتمام ماند . این ساختمانها بر روی پایه هایی ساخته شــده که قسمتـی از آنها صخره های عظیم و یکپارچه بوده و یا آنها را در کوه تراشیده اند .

معماری هخامنشی ، هنری است از نوع تلفیق و ابداع که از سبک معماریهای بابل و آشور و مصر و شهرهای یونانی آسیای صغیر و قوم اورارتو اقتباس شده و با هنر نمایی و ابتکار روح ایرانی نوع مستقلی را از معماری پدید آورده است . هخامنشیان با ساختن این ابنیة عظیم می خواستند عظمت شاهنشاهی بزرگ خود را به جهانیان نشان دهند.



تخت جمشید



اسناد تخت جمشید و کارگران مزد بگیر
در اواخر سال 1312 شمسی براثر خاکبرداری در گوشة شمال غربی صفه تخت جمشید قریب چهل هزار لوحه های گلی به شکل و قطع مهرهای نماز بدست آمد .
بر روی این الواح کلماتی به خط عیلامی نوشته شده بود . پس از خواندن معلوم شد که این الواح عیلامی اسناد خرج ساختمان قصرهای تخت جمشید می باشد . از میان الواح بعضی به زبان پارسی و خط عیلامی است . از کشف این الواح شهرت نابجایی را که می گفتند قصرهای تخت جمشید مانند اهرام مصر با ظلم و جور و بیگار گرفتن رعایا ساخته شده باطل گشت .
زیرا این اسناد عیلامی حکایت از آن دارد که به تمام کارگران این قصرهای زیبا ، اعم از عمله و بنا و نجار و سنگتراش و معمار و مهندس مزد می دادند و هر کدام از این الواح سند هزینة یک یا چند نفر است .
کارگرانی که در بنای تخت جمشید دست اندرکار بودند ، از ملتهای مختلف چون ایرانی و بابلی و مصری و یونانی و عیلامی و آشوری تشکیل می شدند که همة آنان رعیت دولت شاهنشاهی ایران بشمار می رفتند .

گذشته از مردان ، زنان و دختران نیز به کار گل مشغول بودند . مزدی که به این کارگران می دادند غالباً جنسی بود نه نقدی ، که آنرا با یک واحــد پـول بابلی به نام « شکــل » سنجیده و برابر آن را به جنس پرداخت می کردند . اجناسی را که بیشتر به کارگران می دادند و مزد آن محسوب می شدعبارت از : گندم و گوشت .


اسکندر مقدونی در یورش خود به ایران در سال 331 قبل از میلاد، آنرا به آتش کشید.
تاریخنگاران در مورد علت این آتش سوزی اتفاق رای ندارند. عده ای آنرا ناشی از یک حادثه غیر عمدی میدانند ولی برخی کینه توزی و انتقام گیری اسکندر را تلافی ویرانی شهر آتن بدست خشایار شاه علت واقعی این آتش سوزی مهیب میدانند.

تصویری از عظمت کاخها
ازآنچه امروز از تخت جمشید بر جای مانده تنها می توان تصویر بسیار مبهمی از شکوه و عظمت کاخها در ذهن مجسم کرد. با این همه می توان به مدد یک نقشه تاریخی که جزئیات معماری ساختمان کاخها در آن آمده باشد و اندکی بهره از قوه تخیل، به اهمیت و بزرگی این کاخها پی برد.

نکته ای که سخت غیر قابل باور می نماید این واقعیت است که این مجموعه عظیم و ارزشمند هزاران سال زیر خاک مدفون بوده تا اینکه در اواخر دهه1310خورشیدی کشف شد.

چیزی که در نگاه اول در تخت جمشید نظر بیننده را به خود جلب می کند، کتیبه ها و سنگ نبشته های گذر خشایارشاه است که به زبان عیلامی و دیگر زبانهای باستانی تحریر شده است. از این گذر به مجموعه کاخهای آپادانا می رسیم، جائی که در آن پادشاهان بار میدادند و مراسم و جشنهای دولتی در آن برگذار می شد.

مقادیر عمده ای طلا و جواهرات در این کاخها وجود داشته که بدیهی است در جریان تهاجم اسکندر به غارت رفته باشد.
تعداد محدودی از این جواهرات در موزه ملی ایران نگهداری می شود. بزرگترین کاخ در مجموعه تخت جمشید کاخ مشهور به "صد ستون" است که احتمالا یکی از بزرگترین آثار معماری دوره هخامنشیان بوده و داریوش اول از آن به عنوان سالن بارعام خود استفاده می کرده است.
تخت جمشید در 57 کیلومتری شیراز در جاده اصفهان و شیراز واقع شده است.

عینک آفتابی - عینک آفتابی

تاريخ : پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, | 14:8 | نویسنده : مصطفی و محمد |

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان ،نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ ، شاه انشان ... از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فراماروائی اش را « ِ‌بل »و « نبو » گرامی می دارند و [از طیب خاطر، و]با دل خوش پادشاهی او را خواهانند .
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم . مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید، ...، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم . او بر من ، کوروش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسرم ، و همچنین بر کَس و کار [و ، ایل و تبار]، و همه سپاهیان من ، برکت و مهربانی ارزانی داشت . ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم . به فرمان « مردوک » ، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشسته اند . همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پائین [مدیترانه تا خلیج فارس ؟] ، همه مردم سرزمین های دوردست ، از چهارگوشه جهان ، همه پادشاهان « آموری » و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل روی پاهایم افتادند [ پا هایم را بوسیدند] . از... ، تا آشور و شوش من شهرهای « آگاده » ، اشنونا ، زمبان ، متورنو ، دیر ، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آنسوی دجله که ویران شده بود ــ از نو ساختم . فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاههای خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم . همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که « نبونید » ، بدون هراس از خدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک «خدای بزرگ» و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد ...
بشود که خدایانی که آنان را به جایگاههای نخستین شان بازگرداندم،... [ قبل از « بل » و « نبو »] هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند ، چه بسا سخنان پُربرکت و نیکخواهانه برایم بیابند ، و به خدای من « مردوک » بگویند: کوروش شاه ،پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه [نیز]...
اینک که به یاری «مزدا» تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای چهارگوشه جهان را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملت هائی را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آئین و رسوم ملت هائی که من پادشاه آنها هستم یا ملت های دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا نکند و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به طریق دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف نماید و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغلی را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند. هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد .من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم .
من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهّداتی که نسبت به ملت های ایران و بابل و ملل چهار جانب جهان بر عهده گرفته ام موفق گرداند.

عینک آفتابی - عینک آفتابی

تاريخ : پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, | 13:54 | نویسنده : مصطفی و محمد |

حکیم فردوسی در "طبران طوس" در سال 329 هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است.

فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید.

همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت.

چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.

او خود می گوبد:

بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب


فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.

اَلا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال


بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.

اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.

علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.

عضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد.

ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.

به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست".

گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.

تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند.

فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.

عینک آفتابی - عینک آفتابی

تاريخ : پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, | 13:40 | نویسنده : مصطفی و محمد |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد